می آیم چیزی بنویسم... یاد بار قبل می افتم...میگویم خوش شگون نیست و میبندم دفترچه را.. و هیچ گاه دیگر ننوشتم...شاید شگون داشته باشد ننوشتن....که انها که نمیدانند چه حسی دارد دلتنگی ....دفترچه خاطراتی ندارند...
نمیدونم تو قسمت قبلی چه اتفاقی افتاده..چون رمز رو نداشتم..با کسی مشکلی پیدا کردی اینجا؟؟؟.ولی بنویس...چیکار به کسی داری...من چند باری نوشتم و مورد انتقاد های شدید و گاها حرف های خیلی بدی قرار گرفتم...دو سه باری هم طرف قهر کرد و رفت پی کارش...تو برای دل خودت می نویسی...یا کسی میفهمه و لذت می بره از این حس مشترکی که هم اون تجربش کرده و هم تو و یا نمیفهمه و چارتا فحشت میده و تموم...بزار بده...اگه اینجوری خالی میشه...تو هم با نوشتن سبک میشی...اصلا همه ی ما اینجا هستیم که بنویسیم...اول از همه برای دلمون...:)
سلام اقا فرشاد خونه نو مبارک من تازه وب جدیدتون پیدا کردم بخدا.
خوبید؟
امیدوارم سال خوبی شروع کرده باشید و از این به بعدش هم به خوبی بگذره.
انگار خاصیت نوشتنه که گاهی ادم دست از نوشتن میکشه.
خوشحال شدم وبتون پیدا کردم دوست قدیمی
نمیدونم تو قسمت قبلی چه اتفاقی افتاده..چون رمز رو نداشتم..با کسی مشکلی پیدا کردی اینجا؟؟؟.ولی بنویس...چیکار به کسی داری...من چند باری نوشتم و مورد انتقاد های شدید و گاها حرف های خیلی بدی قرار گرفتم...دو سه باری هم طرف قهر کرد و رفت پی کارش...تو برای دل خودت می نویسی...یا کسی میفهمه و لذت می بره از این حس مشترکی که هم اون تجربش کرده و هم تو و یا نمیفهمه و چارتا فحشت میده و تموم...بزار بده...اگه اینجوری خالی میشه...تو هم با نوشتن سبک میشی...اصلا همه ی ما اینجا هستیم که بنویسیم...اول از همه برای دلمون...:)