مغزنوشته!

مغزنوشته!

کاغذ نوشته های من...گاهی پر جنب و جوش...گاهی خاموش و اروم!
مغزنوشته!

مغزنوشته!

کاغذ نوشته های من...گاهی پر جنب و جوش...گاهی خاموش و اروم!

سخت ترین حالت دنیا

سخت ترین حالت دنیا....اینه که توی دلت پر باشه از حرف...نتونی به هیچ کس بگی..حتی ناشناس...سخت ترین حالت دنیا اینه که بغض توی گلوت باشه...ولی فرصت نداشته باشی که بشینی یک دل سیر گریه کنی...سخت ترین حالت دنیا اینه که باید منتظر باشی...ولی ندونی این انتظارت نتیجه میده یا نه....سخت ترین حالت دنیا اینه که از خودت مطمئن باشی...ولی از دنیا نه....سخت ترین حالت دنیا اینه که پشت میز کارت نشسته باشی ولی پشت میز کارت نباشی....سخت ترین حالت دنیا اینه که به همه بگی "تنت سلامت باشه غصه نخور" و خودت از درون بپوکی و تنت سلامت نباشه....سخت ترین حالت دنیا اینه که خودت رو گم کنی وسط یک دلهره بزرگ....سخت ترین حالت دنیا اینه که هی از خودت بپرسی اخه کی درست میشه..و هیچی درست نشه....سخت ترین حالت دنیا اینه که حتی وقتی میخوای جایی گله کنی به خودت بگی ناشکری نکن و خودتو خفه کنی...سخت ترین حالت دنیا اینه که بی صدا بشنوی از درون تنها شدنت رو...و نتونی با بقیه کسایی که میدونی برات ارزش قائلن در میون بگذاریش....سخت ترین حالت دنیا اینه که سکوت کنی...زل بزنی به کارهات..و سعی کنی خوب به نظر بیای....سخت ترین حالت دنیا اینه که وقتی یکی ازت میپرسه چی شده، تو بغضتو قورت بدی....و سعی کنی به بهترین وجه ممکن دروغ بگی...سخت ترین حالت دنیا اینه که گیج باشی...بین همه چیز...بین همه کس...بین همه جا...سخت ترین حالت دنیا خیلی سخته....خیلی...حتی وقتی داری مینویسیش هم کمتر میشه باهاش کنار اومد...سخت ترین حالت دنیا تلخه...درست مثل یک بادوم تلخ...مثل یکی ازون شربت های تلخ بچگی ها...فقط فرقش اینه که نمیدونی مثل اون شربته با خودش سلامتی میاره...یا مثل اون بادومه هیچ فایده ای نداره....